دل خون تر از ابر و طوفان ......غمگین تر از باد و باران
? چرا ملت ها شکست می خورند؟
دقیقا یک هفته از شهادتش می گذرد. شهر دوباره آرام شده و انگار نه انگار همین یک هفته پیش بخشی از پایتخت به «منطقه جنگی» تبدیل شده بود. شاید خیلی ها فراموش کرده باشند، شاید خیلی ها هم ندانند اما یکی از شهدای غائله پاسداران چند ساعت قبل از آنکه پیکر نیمه جانش با ماشین زیر گرفته شود کاری کرده بود که اگر در هر جای دیگر دنیا چنین کاری انجام می داد امروز در تمام رسانه ها به عنوان یک «قهرمان» توصیف می شد.
خودتان را جای او بگذارید و تصور کنید در بین باران سنگ و چماق و شیشه، وقتی می بینید اراذل و اوباش کپسول گاز را وسط آتش می اندازند تا منفجر کنند، آیا جرات می کنید وسط آتش بروید و کپسول گاز را قبل از انفجار بیرون بیاورید؟
هیچ کس نمیداند اگر او چنین کاری نمی کرد، چه فاجعه بزرگ تری رقم می خورد، چند انفجار دیگر شمال تهران را می لرزاند و چه وحشتی ساکنان آن خیابان ها را فرا می گرفت اما او این کار را انجام داد و بعد هم از سر تا سینه اش با گلوله های «اسلحه شکاری» سوراخ سوراخ شد، پشت سرش را شکافتند، چشم چپش را تخلیه کردند و در حالی که هنوز زنده بود با ماشین از او رد شدند…
«محمد حسین حدادیان» یک هفته است که دیگر پیش ما نیست، همان شب شهید شد ولی کمتر کسی می داند قبل از شهادتش چه حماسه ای خلق کرد و جان چند نفر دیگر را نجات داد. جالب است که حالا خیلی ها مدعی هم شده اند و می گویند اصلا برای چه به آنجا رفته بود؟ مملکت مگر پلیس و نیروهای انتظامی ندارد که لباس شخصی ها وارد این درگیری ها می شوند؟
آقایان! خانم ها! ببخشید، عذرخواهی می کنم! اتفاقا مملکت نیروی انتظامی هم دارد اما مگر نمی دانید دست نیروی انتظامی برای برخورد با دراویش بسته است؟ مگر نمی دانید دراویش عزیز با بخشنامه قطب شان، به جناب دکتر روحانی رای داده اند و به همین خاطر آقایان نگران برخورد با دراویش بوده و هستند؟
اصلا مگر نمی دانید به فرموده وزیر کشور، «دراویش معتدل و منطقی» هستند و آن شب کارهایی که انجام شد ربطی به دراویش نداشت؟ اصلا من هم نمی دانم چرا لباس شخصی ها برای تامین جان مردم از کسی اجازه نمی گیرند و یکدفعه وسط معرکه پیدایشان می شود؟
https://goo.gl/Ub3DUM
بگذریم، این چند خط را هم برای یادبود «محمد حسین» ننوشتم، او اصلا نیازی به یاد شدن توسط ما و امثال ما ندارد و اگر قرار به یاد شدن باشد این ما هستیم که باید از او بخواهیم از ما هم یادی کند. این ها را نوشتم تا بدانیم «چرا ملت ها شکست می خورند؟»
ملت ها زمانی شکست می خورند که قهرمانان واقعی شان را نمی شناسند، یا اگر بشناسند در انبوه پمپاژ اخبار زرد، فراموش می کنند. اصلا به ما چه ربطی دارد که یک بسیجی «آتش به اختیار» وارد مقابله با اراذل و اوباش میشود و جان چند نفر را نجات میدهد و خودش به فجیع ترین وضع ممکن به شهادت می رسد؟ اخبار مهمتری وجود دارد که نباید از آنها عقب بیفتیم. میگویند علی دایی با یک بازیگر دعوایش شده! میگویند محسن افشانی ازدواج کرده، میگویند محمدرضا شجریان صدایش دیگر در نمی آید، میگویند، میگویند، میگویند…
دقت کردید چقدر اخبار مهم و سرنوشت سازی وجود دارد؟ برویم به همین اخبار و کارهای مهمترمان بپردازیم…