بخل بچه گانه كجا و بخشش كريمانه كجا
بچه هايم برنج و گندمك خواستند و من يك كاسه ي پر برايشان آوردم .
تمام حواس بچه ي كوچكم به اين بود كه مبادا از آن تنقلات خوشمزه اش بخوريم و زود تمام شود.
و من همش بهش گوش زد ميكردم كه يك عالمه ي ديگر هست همين كه تمام بشه ميرم دوباره ميارم ولي گوشش به اين حرفها بدهكار نبود كه نبود.
با اينكه ميدانست كه خيلي از اين گندمك و برنجكها داريم ولي نميذاشت كسي بخوره كه مبادا تموم بشه.من هم چون به كسي نداد و همه اش را براي خودش ميخواست و خورد تمام كه شد رغبت نكردم برايش دوباره بياورم ولي اگر با بقيه شريك ميشد و تمام ميكرد با كمال ميل و سرعت دوباره برايش مي آوردم.
تلنگر خوبي برايم شد. با اينكه ميدانيم خداوند غني مطلقه و تمام خزائن عالم به دست قدرت اوست ولي از بخشيدن آنچه از لطف و مهرباني خداوند نصيب و روزيمان شده است دريغ ميكنيم و ديگران را محروم ميكنيم كه مبادا از كيسه ي مان كم شود و كم بخوريم.