بزرگترين آرزووووووووووو
حالم خيلي بد بود.حتي چشمانم را نميتوانستم باز بگذارم .شايد فشارم افتاده بود. مثل مرده افتاده بودم
؟؟؟/خدايا اصلا آماده ي برگشتن نيستم
خيلي دست خاليم
قدر فرصتها را ندانسته ام………
حالا كه سلامتم و توان و نيروي سابقم را دارم
قدر لحظه ها را كه نه ولي سعي ميكنم قدر بعضي فرصتها را دريابم .
متاسفانه نميدانم كي پيمانه ي عمرم سرمي آيد. الله اعلم…
شايد امروز شايد………نميدانم
مقدرات ما معلوم است ولي …. همان بهتر كه نميدانم………
البته اگر قدر فرصتي كه براي كار و جمع آوري سرمايه براي آن دنيايم دارم را بدانم
خيلي عجيب است خيلي از آدم ها براي پيري و كوريشان جمع ميكنند با اينكه اصلا شايد پيري و كوري در كار نباشد ولي نسبت به وعده ي حق خداوند بي تفاوتند و دريغ از ذره اي دل نگراني و دريغ از يك ذره انديشه براي آبادي منزل جاودانه و نجات خود از حسرت ابدي
الان كه بزرگتر شدم بزرگ ترين آرزويم اين است : الا الذين آمنوا و عمل الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر شامل حالم بشود وهرگز ان الانسان لفي خسر وصف حالم نشود …..