وقتی که ظلمانیم
وقتی که ظلمانیم و نورانی نیستم دلم برایت تنگ میشود. و هیچ تر میشود. چقدر هوایت را میکند دلم . هوای در ساحت مقدس تو بودن را. و دوباره این تویی که بی هیچ منت و معطلی دست دلم را میگیری و در حریم کبریاییت راهم میدهی و نمیگذاری از غصه ی فراقت دل بی چاره و مجرم من دق کند و حسرت با تو بودن و لذت با تو سخن گفتن را بچشد.اصلا گستاخیش را به رویش نمی آوری . عاشق گوشمالیهایت هستم خدای خوبم. این یعنی دوست نداری از تو دور باشم و مشتاقی که خوب باشم و به من لطف و محبت و توجه داری. ای مهربانترین مهربانان کاش در حریم قدسیت به زندگی دنیاییم پایان بدهی و اذن شهادتم بدهی .و از هلاکت نجاتم بدهی.
«الهی آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وا مگذار»